ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

با سلام و ادب خدمت شما. من خانمی ۲۵ ساله ام که چند روزه احساس میکنم دچار افسردگی شدم مخصوصا صبح ها که از خواب بیدار میشم استرس و اضطراب شدیدی میگیرم طوری که حالم بد میشه علتش هم از وقتی شروع شد که من دو هفته پیش آنفولانزا گرفتم همون موقع مسافرت رفته بودم از مسافرت که اومدم مامانم که از چند وقت پیش سرما خورده بود بخاطر عفونت بدنش بیمارستان بستری شد و یکی از اقواممون هم بچش بخاطر سرماخوردگی که بعد تبدیل به ویروس مننژیت شد فوت کرد از اونجا از همه چی ترسیدم. همش فکر میکنم منم مثل اون میشم یا منم مریضم دلم میخواد همش گریه کنم همش دلم گرفته چون از قبل هم دو سال پیش افسردگی شدید بعد از زایمان گرفته بودم. سابقه افسردگی دارم حالا خیلی میترسم همش فکر میکنم دست ها و پاهام سسته سرم درد میکنه. کلا همش میترسم یه چیزیم بشه تو رو خدا کمک کنین من چیکار کنم؟


مشاور (خانم قربانی)

من هم عرض سلام و ادب دارم خدمت شما همراه گرامی سایت راسخون

از حال خود سخن گفتید و اینکه به دلیل تجربه حوادثی در اطرافیان تان ، نگران هستید که مبادا اتفاق ناخوشایندی هم در انتظار شما باشد. دوست عزیز حالات شما، اضطرابی است گرچه میتواند با افسردگی هم همراهی داشته باشد و تشخیص شما اساس تصمیم گیری نیست و با توجه به اشاره ای که به مدت زمان شروع این حالات داشتید نمیتوان به راحتی تشخیصی را عنوان کرد و نیاز است که موارد با پیگیری بالینی و شرح حال گیری، بررسی شود. طبق توضیحاتی که داشتید، به نظر میرسد که شما از مشکل خود بیمار انگاری رنج میبرید. یعنی بدون وجود بیماری و دلیل پزشکی و به واسطه شنیدن اخباری از دیگران مبنی بر وجود بیماری نگران میشوید که مبادا شما هم همانند انان مبتلا شوید یا ... .این حالات شما و مشکل مطرح شده معمولا در افرادی مشاهده میشود که به مسایل پیرامون بسیار حساس بوده و به پردازش بیش از حد انها می پردازند. آستانه تحمل شان پایین بوده و به راحتی از کنار امور نمی گذرند و تقریبا هر امری برای انها مسئله و قابل توجه است. و احتمالا والدینی داشتند که به شدت انها را نگران بیمار بودن و یا رفع زمینه های بیماری میکرده و حساسیت انها را نسبت به بیماری و عوارض ان برانگیخته اند.

همراه ارجمند، توصیه میکنم با توجه به ابتلا به انفولانزا که ان اشاره کردید، اگر بهبودی حاصل نشده، فقط این بیماری را دنبال کرده و به توصیه پزشک و اعلام پایان درمان اکتفا کرده و از کنکاش بپرهیزید. بدانید که انچه شما را ازار میدهد، افکار شماست و هیچ اساسی برای ان وجود ندارد،  مشغول نشخوار ذهنی نباشید. با مشغول ساختن خود به امور مورد علاقه، و تمرکز بر روی ان ، افکار مزاحم را از خود دور سازید و برای غلبه بر انها تمرین کنید. اگر احساس کردید که نمیتوانید بر این افکار مزاحم غلبه کنید باید به روان درمانگر مراجعه نمایید و به صلاحدید ایشان از دارو درمانی و درمان شناختی رفتاری بهره بگیرید. مطمئن باشید اگر متعهد به انجام دستورات درمانگر خود باشید به اسانی این مشکل و حتی مشکل افسردگی که احتمال ان را میدهید، درمان میشود.

شاد و سلامت باشید.